|
|
|
|
|
جمعه 10 مهر 1394 ساعت 20:21 |
بازدید : 47444 |
نوشته شده به دست hossein.zendehbodi |
( نظرات )
پشت حصیر پنجره دیوار روبرو تنهاست پشت حصیر پنجره دیوار روبرو زندانی ست دیوار زندانی فریاد می زند آه ای حصارهای حصیری ای کودکان خواب آلود من کودکانه برمی خیزم می بینم گلدانهای پر گل گلهای نارنجی در سایه خواب می بینند پشت حصیر پنجره من خاموشم خاموش مادرم نمازش را خوانده ست دیورا روشنست این حصار حصیری طومار شعر طولانی را بر می چیند من سیگاری بر لب مادرم را می بینم که بر می گردد می خندد چادرش رابر کمر می بندد ماهی ها در حوض نزدیک فواره نان ریزه ی ستاره هایش را می بینند و دعایش می کنند
----------------------------------------------------
مرا به آتش بسپار ای پرنده سرخ که در کویر صداهای دور می نگری و در نگاه تو گلهای یاس می خشکند سفال خالی گلدان ماه را بشکن مرا بسوزان ای بانگ روشن ای خورشید مرا به دوزخ بسپار باد را بگذار که در کویر صداهای دور بگریزد مرا به آتش بسپار ای برهنه ی تاک مرا به خوشه ی زرین بادهای هراسان که در خزان شعله ور مرگ رها شده اند بپیوند در آن هیاهوی سبز سفال آبی گلدان همیشه خالی ماند مرا به دریا بسپار ای هیاهوی سبز سفال خالی خاموشی از تو می شکند و ابر خسته ی مرداب را که در همیشگی آبها رها شده است به صخره می راند در آن هیاهوینیلی پرنده می خواند و روشنایی فریاد صخره در همه ی آفتاب می تازد مرا بباران ای جام روشن ای باران که در کویر صداهای دور می باری و در نگاه تو گلهای یاس می رویند به من رمیدگی ماه نیمه روشن را در آبهای خلیج و ساقه های گیاهان و نخلهای بلندی که شط شعله ور از ماه خفته می طلبند به من شکفتن و باریدن و سپید شدن به من زمستان بودن میان گلدانها به من سکوت بیاموز ای برهنه ی تاک و آبهای زمین درون بستر شط به سوی باغ خلیج که در هیاهوی سبز بهار پنهانست همیشه می رانند
-------------------------------------------------------------
:: برچسبها:
شعر محمود مشرف آزاد تهرانی ,
اشعار محمود مشرف آزاد تهرانی ,
شعر ,
محمود مشرف آزاد تهرانی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
|